آیا هنوز در به همان پاشنه نمی چرخد؟

آيا هنوز در به همان پاشنه نمي چرخد؟!! 

 

#شفیعی_مطهر

   حاج زين العابدين مراغه اي (مراغه 1255 ق- استانبول 1328 ق) از معاصران دورﮤ ناصرالدين شاه قاجار بود. وي در جواني به مسكو رفت و تابعيت كشور روسيه را پذيرفت و در آنجا به شغل تجارت مشغول شد. ولي سرانجام به خاطر عشق به ميهن از تابعيت روسيه خارج گرديده و تبعيت ايران را پذيرفت و سپس به استانبول رفته تا پايان عمر در همان جا ماند. 

 وي نويسندﮤ كتاب مشهور« سياحت نامـﮥ ابراهيم بيگ» است. اين كتاب كه دربارﮤ اوضاع اجتماعي ايران در عهد قاجار از زبان يك سيّاح خيالي نوشته شده، در بيداري ايرانيان سهم بسزايي داشته است.

   اكنون حدود ۱۱۰ سال از درگذشت اين نويسنده دردآشنا مي گذرد. شما با شناختي كه از روحيات جامعه خودمان داريد، وقتي كتاب «غرب زدگي» مرحوم جلال آل احمد يا «سياحت نامه ابراهيم بيگ» را مي خوانيد، انگار سيماي امروز جامعه خود را به تماشا نشسته ايد.

 امروز من بخشي از كتاب سياحت نامه ابراهيم بيگ را برايتان نقل مي كنم . شما هم در اين ایام عملا دعا كنيد تا شايد ما ملت با تغيير و تحوّل در حال با كمك يكديگر بتوانيم نقطه اي بر پايان اين نابساماني ها بگذاريم.

  اَلّلهُمَّ غَيِّر سوءَ حالَنا بِحُسنِ حالِكَ....

سياحت نامه ابراهيم بيگ

نوشته:زين العابدين مراغه اي



نتيجـﮥ سياحت من اين است كه در تمام آن مملكت ها كه از ايران ديدم، در هيچ بلادي آثار ترقّيات، و تمايل به تمدّن به نظرم نيامد كه بدان خوش وقت شوم. 

در زراعت و تجارت بدانچه از نياكان خودشان ديده اند، قناعت دارند و جاي بسي تعجّب است كه بدان يكي مفتخرند كه شيوﮤ اسلاف هنوز تماماً در ميان ما مرعي است. اما از اين طرف در تجملّات بيهوده و فراهم آوردن اسباب تزيينات خانگي به درجه اي پيش افتاده اند كه ابداً اجدادشان آن وضع را در خواب خودشان هم نديده بودند. 

  به جاي ظروف مسين كه از معمولات و مصنوعات وطن عزيز بود و يك صد سال به رفع احتياجات يك خانوادﮤ بزرگي به قدر دويست تومان از آن كفايت مي نمود و در آخر هم از قيمت آن چيزي نمي كاست، امروز به دويست تومان يك پارچه چلچراغ خريده از سقف اتاق هاي خودشان مي آويزند. كه به يك افتادن به جز از يك كلمـﮥ «واه» صاحبش چيزي از آن باقي نمي ماند. واضح است كه از تصوّر نياكانشان امثال اين چيزها هيچ وقتي نگذشته بود.
يكي از اين انبوه مردم كه علي الاكثر صاحبان املاك هستند، هيچ گاهي بدين خيال نيفتاده اند كه از مملكت همسايه يك ماشين خرمن كوبي يا يك داس ماشين دار براي درودن غلّه، يا اين كه ماشين گندم پاك كن براي نمونه خريده، بياورند. در مزارع خودشان به كار وادارند تا محسنّات آن ها را به راي العين ملاحظه كنند. 

  در تمامي اين مملكت از شهرهاي بزرگ گرفته تا قصبات و قريه ها دودكش يك ماشين فابريكي ديده نمي شود كه دودي از آن متصاعد گردد. و از هيچ طرف بانگ سوت و صفير حركت و ورود راه آهن شنيده نمي شود. 

در هيچ شهري به نام دواير دولتي عمارت بلند و باشكوهي نيست. از مكاتب دولتي و مريضخانه در هيچ جا نشاني نمي توان يافت. در هيچ نقطه كمپاني و بانك كه نمونـﮥ ترقّي و تمدّن است، مشهود نيست. كسي را پرواي وضع مساجد نيست. مقابر بزرگان پيشين مانند سلاطين صفويه و غيره همه خراب. از زحمات نايب السّلطنه عبّاس ميرزاي مرحوم و خدمات اميركبير ميرزا تقي خان مغفور كه در راه ملك و ملّت كرده و كشيدند، سخني كه دليل قدردانيِ اخلاف باشد ،در ميان نيست. نه نيكان را به رحمت ياد مي كنند، نه بدان را به بدي نام مي برند.
ترك حقوق و قطع صلـﮥ رَحِم و بي مروّتي و عدم انصاف و بدخواهيِ همديگر شغلشان است. ولي با اين وضع چون پنج نفري يك جا گرد آمدند، مي گويند اي بابا، دنيا پنج روز است، بايد فكر آخرت نمود. اما همه دروغ مي گويند و فعلاً منكرند. آنچه از خيالشان نمي گذرد، همان پرسش روز حساب است. 

خيرات مي كنند، اما اطعام اغنيا مي كنند، نه فقرا. اعمالشان همه از روي رياست. بي طمع و توقّع به احدي سلام نمي دهند. اخلاق مردم چندان فاسد گشته كه اصلاح آن مشكل مي آيد ،مگر اين كه محض تسلّي خودمان بگوييم: 

«چنان نماند، چنين نيز هم نخواهد ماند».
 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : چهار شنبه 28 مهر 1395 | 9:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |